مرکز ارائه خدمات کوچینگ، مشاوره و آموزش کسب و کار

محمدرضا مصلح

به نام خدا

سلام

از متولد شدن و خانواده مذهبیو این حرفا که بگزریم 😅 ، میریم تا برسیم به دوره دبیرستان، از همون دوران علاقه به کشف کردن و علم نامرئی های جذاب منو به سمت رشته الکترونیک⚡ حول داد. تو دوره جوانی و نوجوانی علارقم صبوری زیاد و تامل در کارهام خیلی دنبال نتیجه سریع و حذف موانع بودم. خلاصه وارد هنرستان شدم که زودتر یاد بگیرم و زودتر هم وارد بازار کار بشم. بعد از پایان دوره دبیرستان بلافاصله با دوست شفیقو یارغار ((آرش)) شروع به طراحی کردیم. علاقه، شور جوونی و فراقت ذهنی اون روزها، نمیزاشت که دست از تلاش و طراحی بر داریم. بعد از دیپلم وارد دانشگاه شدم ولی برای من دانشگاه جای جذابی نبود چون اساتید فقط از اعداد حرف میزدن و توی اجرا خیلی عقب بودن (شایدم اصلا نبودن) 🤔 و مشکل دیگه این بود که حدود 80% سرفصلهای درسی تا مقطع کاردانی با هنرستان یکی بود😥 به دلایلی هر جور بود تا کارشناسی هم رفتم👨‍🎓. به هر حال سالها می گذشتو کار میکردمو طراحی میکردمو میساختم، وقتی دست ساخته هامون رو میدیدم، جون تازه به رگهام تزریق میشد💉، نوآوریها، حضور توی مراکز علمی-تحقیقای، اختراع، تدریس و...

اما😎 

یه موضوعی همیشه آزار دهنده بود، با همه موفقیتها، دستاورد مالی خوبی نداشتیم😱 ، همه هم قطارها به همین خاطر جذب کارای مختلف میشدن😩 ، هر چی سنمون بالا میرفت دیگه کارامون توجیح لازم رو نداشت🤦‍♂️ و یه سوال بزرگ توی ذهن من: (چی باعث میشه که ما با وجود این همه توان علمی و خلاقیت، بازده مالی خوبی نداریم😭 )

جوابها زیاد و راه حل کم بود، تصمیم گرفتم وارد بازارهای پولسازتر بشم، کارایی رو بکنم که دیگران نمیتونن یا بلد نیستن، اما تاثیر چندانی نداشت😞 میدونستم که ما همه طراحیم، درونگرا، خلاق و دنبال یه گوشه خلوت برای تمرکز و طراحی؛ اما فروشنده های خوبی نبودیم. خلاء بعدی عدم توانایی در مدیریت امور بود، شاید ما کسبو کار بلد نبودیم😵 .

مسیرم رو جدا کردم، شروع کردم به آموزش دیدن توی مدیریت؛ با مطالب گنگ و قریبه بودم، نتیجه اما بد نبود: (برای مدیریت دیگران اول باید خودت رو به درستی مدیریت کنی => توسعه فردی)

من باید هوشمندانه کار میکردم🧐، همه چیز از درون خود ما شروع میشد. کتاب هارو خوندم، دوره ها رو گذروندم اما تا پیاده سازی خیلی راه بود😓 ، کسی رو نمیشناختم یا نبود که کمکم کنه، زبون هم رو بفهمیم و هم مسیر باشیم🗣. خیلی سخت میگذشت، چند سالی هم بود که ازدواج کرده بودم، انتخابها هر روز سخت تر میشد، ضریب ریسک بالا میرفت📈، تورم بالا میرفت📈، انگار هیچ چیز باهام یار نبود، ولی بعد از 4 سال با خوندن یک کتاب و آشنایی با یه استاد تونستم کم کم مدیریت رو توی رفتار و زندگی خودم پیاده سازی کنم🤗 . به طرز عجیبی دنیام در حال تغییر بود. دیگه توقفی در کار نبود، باید سخت کار کنی، سخت تر آموزش ببینی و خیلی خیلی سختر پیاده سازی کنی؛ دوره های توسعه فردی، مدیریت کلان🌏، سیاست کلان🌎، بازاریابی-فروش و.... اما همچنان درآمدم از تواناییهام خیلی خیلی کمتر بود🤏.

تا اینکه وارد دوره عجیبی شدم، تا حالا مثل این دوره برگزار نشده، نه اینکه من بگما هم اساتید و هم باقی هم دوره ایها همین نظر رو داشتن🙄. دو سال پر چالش، پر استرش اما پر از درس

هر روز تمام دانسته هامون به چالش کشیده میشد🤒، تمام رفتارها🤨، تمام روابط🥴؛ سوال پشت سوال❓❓❓، حل مساله پشت حل مساله✅✅✅؛ مثل دوره های عرفانی یا معبد شائولین 😂😂😂 بدون آموزشهای رزمی

ما وارد دوره ای به نام کوچینگ شده بودیم تا یاد بگیریم به درستی دیگران رو توی مسیر رشد و توسعه قرار بدیم، اما به لطف خدا، خواستمون و هنر اساتیدمون اول خودمون توی مسیر رشد و توسعه قرار گرفتیم، تا بدرسی مفاهیم رو درک کنیم. ما ناجی خودمون شدیم تا یاد بگیریم چه طور دیگران رو همراهی کنیم.😇

درسته خیلی زمان برد اما خداروشکر نتیجه داشت و همچنان زندگی ادامه داره ((چالش، حل مساله و رشد))

یه نکته هم بگم که من از حدود سال 85 علاوه بر کارهای طراحی و علمی که داشتم مشغول مدیریت و مشاوره توی حوزه های طراحی و تولید (R&D) شرکتهای مختلفی بودم اما علت ضعف درآمدی خودم رو توی پیاده سازی علم فروش و مدیریت توی زندگیم میدونستم.

در ادامه برای دیدن خلاصه از سوابق کاریم یا تصویر مدارک که دستاورد سالهای کاریم توی شرکتهای مختلفه از لینکهای آبی استفاده کنید:

خلاصه توانمدیها و سوابق کاری من

مدارک و توصیه نامه های من