مفاهیم در کسب و کار
برای ورود یا بررسی یه کسب و کار مفاهیمی وجود داره که لازمه باهاش آشنا بشیم، این مفاهیم کمک میکنه که ما بتونیم کسب و کار، نیازها یا نقاط ضعف و قوتش رو بهتر بشناسیم و در مراحل مختلف تصمیمهای سازنده رو بگیریم. درسته که با استفاده از خدمات کوچینگ یا مشاوره کسب و کار میتونیم بیشتر مواقع به سرعت و دقت تصمیم گیریهامون کمک کنیم، اما باید در نظر داشته باشیم به عنوان نفر اول، صاحب یا مدیر کسب و کار ما سیاست گذار یا تصمیم گیرنده نهایی هستیم و باید بتونیم بین مشاوره هایی که میگیریم بهترین انتخاب رو داشته باشیم.
برای همین در ادامه به ترتیب مفاهیم: دانش کسب و کار، زیر ساخت کسب و کار، اجزای کسب و کار و ابعاد کسب و کار رو با هم مرور میکنیم.
دانش کسب و کار:
دانش مورد نیاز توی هر کسب و کاری بسته به نیازی که بر طرف میشه و وسعت اون کار متفاوته، در مجموع دانش ما از کسب و کار توی مرحله اول، ریشه اصلی کسب و کار و توی ادامه بدنه یا ساختاری رو میسازه که باعث حفظ و کارآمدی کسب و کار میشه، ما باید با دانشی که از کسب و کارمون داریم بتونیم حداقل یه نقشه راه کلی از اول تا آخر کسب و کارمون داشته باشیم، یعنی فرآیندهاش رو بشناسیم که بوم کسب و کار مدل استاندارد شده این نقشست.
پس میتونیم بگیم شناخت از دانشهای مورد نیاز توی کسب و کار (فرآیندها)، منجر به استراتژی یا همون نقشه راه توی کسب و کار (بوم کسب و کار) میشه، یکی از مهمترین تواناییهای مدیران یا اساتید کسب و کار همین تدوین نقشه راه برای کسب و کاره، کسی که علاوه بر دیدن مو میتونه پبچش مو یا حتی علت پیجش رو ببینه و البته با بررسی فرآیندهای مختلف و عملکردها میتونه توی کوتاهترین زمان به بهترین راهکارها هم برسه
به طور مثال برای یک کسب و کار خدماتی مثل تعمیر لوازم خانگی علاوه بر داشتن دانش عیب یابی، تهیه و استفاده درست از ابزار، باید به فرآیند تامین قطعات، قطعات پر کاربرد، قیمت ارفی یا قانونی خدمات، مجوزهای قانونی و از همه مهمتر راههای ارتباطی و رفتاری با مصرف کننده خدمات هم آشنا باشه که مجموع این اطلاعات دانش کسب و کار تعمیر لوازم خونگی رو میسازه و کمک میکنه یه کسب و کار ایجاد و اداره بشه
در گذشته نه چندان دور همه این دانش ها از طریق مسیر استاد-شاگردی مهیا میشد و شاگرد در کنار استاد، منتور یا همون مرشد انقدر به کسب دانش ادامه میداد تا توانایی راه اندازی یک کسب و کار مستقل رو پیدا کنه.
نمیخوام بگم که برای شروع یه کسب و کار لازمه که همه چیزو از صفر تا صدش بدونیم، اما اطلاع از شکل کلی کسب و کار یا گامهای تکمیل کننده یه کسب و کار کمک میکنه برای ورود به یه کسب و کار متحمل هزینه های سنگین نباشیم یا خدایی نکرده محکوم به شکست نشیم، یه حد متوسط از دانش برای راه اندازی و کسب اطلاعات دقیقتر برای حفظ و مدیریت هر کسب و کاری لازمه
پس توی شروع نه در گیر کمال گرایی بشیم و نه بیگدار به آب بزنیم و برای حفظ و رشد کسب و کار از آموزش و مشاوره قافل نشیم.
دانش مقفول این روزهای دنیای کسب و کار، اخلاق حرفه ای و منصفانه هست که با صنعتی شدن جوامع روز به روز در حال کمرنگ شدنه. انصاف تساوی نیست، عدالته؛ در نظر گرفتن منافع و حقوق خود و دیگران به صورت همزمان، طوری که طرفین با آگاهی از نتیجه و اثراتش در آینده، به معامله راضی باشن
ایجاد شفافیت یکی از ابزارهای خلق رضایت برای دو طرف معاملست، طرفین باید بدونن که در ازای پرداخت چه چیزی، چی بدست میارن
یه موضوع دیگه اینه که دو طرف در اضطرار نباشن و تحت فشار به این معامله راضی نباشن،
مثلا: احتکار، سودهای خارج از ارف برای فروشهای اقساطی که منافع خریدار رو به چالش میکشه یا فروشهایی که با احساسی کردن مخاطب شکل میگیره خارج از انصافه
معامله کالاهای همجنس هم به لحاظ شرعی مشکل داره، چون احساس ضرر ، ضعف یا کمبود رو برای یکسر معامله و سود یا برتری رو برای طرف دیگه ایجاد میکنه
مثلا:اینکه مقدار معینی پول رو با کمتر یا بیشتر از اون معامله کنیم یا 5کیلو پرتقال رو با 7کیلو پرتقال حتی از نوع دیگه معامله کنیم
زیر ساخت کسب و کار:
تمام سرمایه های مادی و معنوی که چرخه یک کسب و کار رو کامل میکنه و هر چیزی که برای راه اندازی یک کسب و کار لازمه، میشه زیر ساخت، مثل: دانش، سرمایه انسانی، تجهیزات سخت افزاری و نرم افزاری، ماشین آلات، فضا، ساختمان، مواد اولیه و .....
یه کارآفرین در قدم اول ایجاد کسب و کار باید زیر ساخت های اون کسب و کار رو بشناسه و برای تامینش اقدام کنه، حین تجهیز یا تامین زیر ساختها دوتا نکته هست که خیلی تاثیر گذاره
- اولویت بندی: ما باید بدونیم چیو اول بگیریم و چیو آخر مثلا: ما اگر اول نیروهامون رو استخدام کنیم و بعد مشغول تجهیز کارگاه تولیدیمون بشیم شاید ماهها مجبور به پرداخت حقوق و مزایای اونا بشیم یا اگر توی تجهیز و استخدام بزرگتر از بازار موجودمون حرکت کنیم، حتما هزینه ها ما رو متوقف میکنه
- شروع با حداقلها: همه ما وقتی میخوایم کاری رو شروع کنیم مخصوصا در شرایط تورمی حتی اگر کمال گرایی رو کنار بذاریم به دنبال این هستیم بهترین تجهیزات، بزرگترین ملک یا متخصص ترین نیرو رو استخدام کنیم، با به موضوع دقت کنیم که توی مدت راه اندازی تا سوددهی کار هزینه های زیادی باید پرداخت بشه و به خاطر ورود به مسیر جدید با چالشهایی رو به رو میشیم که هزینه یا زمان غیر قابل پیش بینی رو ازمون میگیره، پس شروع با حداقلها میتونه به چابکی و قدرت عملمون خیلی کمک کنه، همیشه برای انجام کارها به این سوال ها جواب بدیم و بعد تصمیم بگیریم : الف) چی میخوام و چرا میخوام ب) راه ارزونتر، ساده تر یا سریعتری برای انجام این کار وجود داره؟
اجزای کسب و کار
اجزای هر کاری به ابعاد عملیاتی و قوانین اجرایی اون بستگی داره، پس هرچی کسب وکار به لحاظ عملیاتی و قانونی پیچیده تر و بزرگتر باشه برای راه اندازی یا ادامه حیاط به اجزای ویسعتری نیاز پیدا میکنه، در واقع اجزای کسب و کار میشه بخشها و فرآیندهای اون کسب و کار؛ برای اینکه بتونیم تصویر ساده تری برای اجزای یه کسب و کار داشته باشیم میتونیم به چارت سازمانی و بروکراسی شرکتها رجوع کنیم.
اجزای کسب و کار ارتباط مستقیمی با پیچیدگی و ابعاد اون داره، هر چقدر کسب و کار بزرگتر باشه به همون نسبت شامل اجزای بیشتری میشه چون لایه های مدیریتی-نظارتی بیشتر میشن در نتیجه، روابط و فرآیندها پیچیده تر میشن. اما یه نکته مهم که در بخش اجزای کسب و کار بهش اشاره کردم بحث قوانینه، خیلی از مواقع قوانین مخصوصا توی حوزه ایمنی و سلامت یا دریافت مجوزها باعث پیچیدگی و گستردگی فرآیندها میشن، مثلا: اگر قصد تولید یه محصول خوراکی رو داشته باشین، به جز زیر ساخت محیطی مثل فضای کاملا بهداشتی و قابل شستشو، باید مسئول فنی مورد تایید وزارت بهداشت رو به عنوان ناظر استخدام کنین و پروانه های تولید رو از وزارت صمت و وزارت بهداشت یا استاندارد بگیرید که باعث افزایش اجزای کسب و کارتون میشه. همین افزایش زیر ساخت و اجزا، در نتیجه بالا رفتن هزینه ها با ورود به مسیرهای قانونی باعث میشه خیلی از کسب و کارها برای کاهش هزینه ها به صورت زیر زمینی یا غیر رسمی فعالیت میکنن.
توی کسب و کارهای خصوصی تمام تمرکزمون روی راه اندازی با کمترین هزینه توی کوتاهترین مدت و با بیشترین بهرهوریه که میشه همون شروع با حداقلها یعنی کمترین زیر ساخت و کمترین اجزاست تا بعد اگر به نتایج مورد نظرمون رسیدیم، وارد توسعه بشیم، این کار نه تنها تا حد قابل توجهی از خطاهای سرمایه گذاری کم میکنه بلکه خطر پذیری (ریسک) رو هم کم میکنه و باعث مدیریت بهتر و سودمندتر منابع میشه
ابعاد کسب و کار
توی بیشترین تقسیم بندی کسب و کارها رو به 4 دسته تقسیم میکنن، کسب و کارهای خرد، کوچک، متوسط و بزرگ؛ اما این تقسیم بندیها از نگاه ارگانهای مختلف با هم فرق داره چون معیارهای تاثیرگذار روی تصمیم گیریهاشون با هم متفاوته که مهمترینشون تعداد کارکنان، میزان سودآوری، ظرفیت تولید و ارزش داراییهاست، برای اینکه بهتر با این تقسیم بندیها آشنا بشید چندتا مثال میزنم.
توی قوانین و مقررات کار، معمولاً تعداد کارکنان به عنوان معیار اصلی استفاده میشه، مثلا کارگاههای با کمتر از ۵۰ کارگر از برخی تعهدات قانونی معافن، چون به عنوان کسبوکار کوچک شناخته میشن.
سازمان امور مالیاتی برای شناسایی مؤدیان، عمدتاً به معیار سودآوری توجه میکنه، توی این نگاه، یک شرکت میتونه با تعداد کارکنان کم اما سودآوری بالا، توی گروه کسبوکارهای بزرگ قرار بگیره.
تو مباحث مدیریتی و تحلیلهای سازمانی، ظرفیت تولید نقش مهمی توی اندازه کسبوکار داره. وقتی از مقیاس تولید و رشد سازمانی صحبت میکنیم، افزایش ظرفیت تولید یکی از شاخصهای کلیدی توی تولید هست که با به کار گیری فناوریهای پیشرفته و اتوماسیون، حتی با کارکنای کم، به دلیل ظرفیت تولید بالا، یک کسبوکار میتونه بزرگ حساب بشه
از نگاه مؤسسات مالی و بانکها، ارزش داراییهای یک کسبوکار تعیینکننده اندازست. برای مثال، یک شرکت سرمایهگذاری ممکنه فقط با چندتا کارمند با حجم دارایی قابل توجه، یک کسبوکار بزرگ به حساب بیاد. این مدل مخصوصا توی ارزیابیهای اعتباری برای گرفتن وام یا تصمیمگیریهای مالی اهمیت پیدا میکنه
توضیحات بالا رو گفتم چون تو مسیر کسب وکار خیلی به کارتون میاد ولی میخوام اجزای شرکت ها رو بر اساس ابعادشون تقسیم بندی کنم، معیار مهم برای من اندازه شرکت به واسطه هزینه هاست چون هدف ما توی این دوره اطلاعاتیه که به راه اندازی و نگهداشت کسب و کار کمک میکنه:
کسب و کار خرد: این نوع کسب و کارا بیشتر خدمات واسطه ای مثل فروش، نصب، تعمیرات رو انجام میدن و کارایی مثل بازار یابی، خرید، فروش، مدیریت، حسابو کتاب، توی این کسب و کار ها 1 نفری هم انجام میشه، گسترش کاریشون این طوریه که یا تیمی کار میکنن یا شاگرد میارن که به جز موارد محدود، همه وظایف کلیدی رو خودشون باید انجام بدن
معمولا گیرشون اینجاست که 1- کارهاشون فرد محوره، 2- خطا به راحتی اتفاق میفته 3- روابط رفاقتیه و نقشی تعریف نمیشه 4- هیچ قانون یا فرآیند نوشته شده ای ندارن
امابزرگترین مزیتشون اینه که به راحتی میتونن به کسب و کار کوچک یا متوسط تبدیل بشن
به طوری کلی: درامدشون کم تا متوسطه – هزینهاشون خیلی کمه – دانش کسب و کار کمی لازم دارن – سرعت درآمدزاییشون قابل قبوله – عمر کسب وکارشون کوتاهه - وفاداری یا تعلق سیستمی به کسب و کار خیلی کمه
کسب و کار کوچیک: اینا هم خدمات کسب و کارای خرد (فروش، نصب، تعمیرات ) رو ارائه میکنن هم میتونن واحدهای تولیدی باشن، عرضه مستقیم یا کسب و کار زیر پله ای (غیر رسمی) باشن، سرمایشون کمه اما فنون کار رو بلدن، یک مدیر دارن که خودش همه مراحل کار رو بلده، یه تعدادم پرسنل داره که به افزایش سرعت فرآیندها توی کسب و کارشون کمک میکنه، اما فرقشون با کسب و کارای خرد توی اینه که یه شرح وظایف نا نوشته ای وجود داره، پرسنل فقط به قسمتی از کار اشراف دارن و همه زیر نظر صاحب کسب و کارن
گیر اینا کجاست 1- اگه صاحبش نباشه همیشه کار میلنگه یا تعطیله 2- اینجا هم هیج قانون یا فرآیند مکتوبی وجود نداره 3- امکان ضرر یا کلاهبرداری ازشون زیاده 4- به خاطر شرایط کاری که دارن، تنفیض اختیار به سختی شکل میگیره
اما مزیتشون اینه که 1- اگه کارفرما زرنگ باشه خیلی چابکن 2- هزینه هاشون پایینه و بهره وری خوبی دارن 3- با تجربه ای که صاحب کسب و کار پیدا میکنه بعد از چند سال میتونه رشد خوبی رو تجربه کنه
به طوری کلی: درامدشون متوسط به بالاست – هزینهاشون کمه – دانش کسب و کار کمی لازم دارن – سرعت درآمدزایی و عمرشون قابل قبوله- وفاداری یا تعلق سیستمی قابل قبولی توی کسب و کار جریان داره
کسب و کار متوسط: این کسب و کارها مرحله رشد رو طی کردن، کاراشون قانونی تر پیش میره، میتونن وارد قراردادهای شرکتی بشن، نقشه راه دارن، ساختار و وظایف مشخص شده، کارها تخصصی دنبال میشه و عملکرد هر کسی مخصوصا توی سطح مدیران ارشد و مدیران میانی قابل برسیه و همه اینا باعث میشه که قابل اعتماد تر پیش برن
حالا گیرشون چیه؟ 1- چون تازه بالغ شدن و نقاط کور فرآیندها زیاده، نظارت از شرکت کوچیک سختتر شده 2-کسب و کار بزرگتر شده و هزینه ها بالا رفته 3- مدیرعامل یا صاحب کار از همه جزییات با خبر نیست چون تنفیض اختیارها شکل گرفته در نتیجه سرعت تصمیم گیری و اعمال تعییرات کم شده
نقطه قوتشون اینه که 1-کارها تخصصی تر شده، که فضای رشد و اعتبار بیشتری به شرکت میده 2-فرآیندها فرد محور نیستن و کار در نبود یا حذف یک نفر هم پیش میره
به طوری کلی: درامدشون متوسط تا عالیه – هزینهاشون زیاده – دانش کسب و کار زیادی لازم دارن – سرعت درآمدزایی و عمرشون به شدت به عملکرد تیم مدیریت بستگی داره - به علت بروز تغییرات در فرآیندها و شرح وظایف وفاداری یا تعلق سیستمی کمی توی کسب و کار جریان داره
کسب و کار بزرگ: این کسب و کارا آرزوی همه کارآفرینان، شرکتهایی که سالهاست پابرجا موندن و درآمدهای کلانی دارن، کسب و کارایی که به علت ثبات، خلاقیت، نوآوری و قدرت نه تنها در شهر و کشور خودشون، شاید در دنیا شناخته میشن. اینا معمولا همه کاراشون قانونیه و به قول خودمون چهارچوب و اصول داره؛ کسب و کارهای بزرگ مسیر متوسطهارو با مدیرت درست طی کردن و با تجربیاتی که به دست آوردن تمامی فرآیندهاشون رو اصلاح کردن به طوری که اطلاعات با دقت زیادی در شرکت جابه جا میشه و نظارت به درستی شکل میگیره تا جایی که توی حوزه خودشون بهترین میشن
گیر اینا چیه؟ 1- چون همه چیز از پیش تعیین شدست و سلسله مراتب زیاد شده ایجاد تغییرات کند پیش میره 2- چون توی حوزه ای قوی عمل کردن ممکنه با همین تجربیات وارد حوزه غیر مرتبط بشن 3- موفقیت مانع بررسی عملکردهای خودشون یا مانع تحلیل بازار و رقبابشه
نقطه قوتشون 1- قدرت بازار گردانیه 2- دسترسی به بهترین و بزرگترین منابع اطلاعاتی، مالی و انسانی 3- افزایش بهره وریه و حاشیه سود بالا
به طوری کلی: درامدشون عالیه – هزینهاشون زیاده – دانش کسب و کار بالای دارن– سرعت درآمدزایی و عمرشون زیاده – وفاداری یا تعلق سیستمی زیادی توی کسب و کار جریان داره
جمع آورنده و نویسنده: محمدرضا مصلح
دیدگاه خود را بنویسید